سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه را دانش نیست، هدایت نباشد . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 93 دی 20 , ساعت 11:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

36. تقسیم‌بندی لحاظ‌های ماهیت در ذهن

مقدمه

[در ابتدای جلسه، تلمیذ مایل بود بحث ادامه پیدا کند اما برخی مخالف بودند و حاج آقا فرمودند «وقتی اقبال ذهنی جمعی نباشد مباحثه دو نفری می‌شود که برای دیگران خسته کننده می‌شود. اما اصل اینها نوشته و پیگیری شود خوب است» لذا به ادامه بحثهای «مباحث الاصول» پرداختند، از عبارتِ «و اما الایراد علی جواز الاستعمال فی التثنیه ...» در ص 172. وقتی بحث به عبارت «الطبیع? المستعمل فیها اللفظُ» (ص173) رسید، این مساله مطرح شد که این طبیعت «ماهیت لابشرط مقسمی»، و بلکه به تعبیر دقیقتر «ماهیت مهمله اولی» است، نکاتی را در تفاوت اینها که به فهم طبایع کمک می‌کند بیان شد سپس دوباره سوالاتی درباره متن «مباحث‌الاصول» پرسیده شد. این نکات، که از دقیقه 21 در فایل صوتی تا دقیقه 36 ادامه یافت در اینجا ارائه می‌شود:]

اینکه لابشرط قسمی و مقسمی چه بوده، [تا اینجا] اصطلاح رایجش را توضیح دادم. اما به نظر می‌رسد که اگر خیلی دقیق شویم باید بگوییم: «موضوع له» در لفظ انسان، ماهیت مهمله اولی است. در واقع ما چند چیز داریم: ماهیت مهمله اولی، ماهیت مهمله ثانیه، لابشرط مقسمی، و لابشرط؛ که بالدقه هرکدام از اینها با دیگری فرق دارد. نزدیکترین چیزی که ذهن با او مانوس است ماهیت مهمله اولی است، یعنی خود معنا، بدون هیچ رقم لحاظ آگاهانه یا غیرآگاهانه. در ذهن ما لحاظهای گوناگون صورت می‌گیرد. پای هرگونه لحاظ را که به میان بیاورید از ماهیت مهمله اولی فاصله می‌گیرید.

تفاوت ماهیت مهمله با ماهیت لابشرط مقسمی

ماهیت مهمله یعنی نگاه کن به طبیعت بماهوهو، مع قطع النظر از هر چیز دیگر؛ این لابشرط مقسمی نیست؛ چرا لا بشرط مقسمی نیست؟

یکی از حضار: خوب می‌گویند لابشرط از هر چیز حتی خود همین لحاظ.

پاسخ: ببینید همینجا دقیق صحبت نشده. اینکه بگوییم بشرط لا حتی از این لحاظ، تناقض می‌شود. نمی‌شود از این لحاظ هم بشرط لا باشد. این ضیق کلام نیست بلکه دسته‌بندی‌ها مخلوط شده است. مشکل در این است که لفظ دقیق نگذاشته‌ایم. لذا در تقسیم‌بندیها اطلاق و تقیید 5-6 جور می شد.

اقسام لحاظ‌های ماهیت

[1) ماهیت مهمله اولی:] اینکه می‌گویید حتی از این لحاظ، این دیگر لابشرط مقسمی نیست، بلکه ماهیت مهمله است بلا ایّ لحاظ به نحو بسیط. یعنی وقتی در ذهن متکلم می‌رویم می‌بینیم فقط این طبیعت آمده و هیچ چیز دیگری آگاهانه و ناآگاهانه همراهش نیست.

[2) ماهیت مهمله ثانیه] اگر لحاظ کند که هیچ چیز دیگری را همراهش لحاظ نکند، این می‌شود ماهیت مهمله ثانیه. یعنی بشرط لا عن ای لحاظ. البته اینجا هم دوجور لحاظ است، لحاظ امر داخلی یا خارجی، که اینها هم تقسیم بندیهایی دارد که فعلا واردش نمی شویم.

[3) ماهیت لابشرط مقسمی] لابشرط مقسمی، مقسم سه چیز است: بشرط شی، بشرط لا، لابشرط> این سه قسم چیستند؟ می‌گویید وقتی ماهیت را با یک امری در نظر می‌گیرید سه حالت دارد. یا به شرط عدم او، یا بشرط وجود او، یا لابشرط از وجود و عدمش. بعد می‌گویید مقسم این سه تا. این مقسم، ماهیت ملحوظه بشرط لحاظ امر خارجی است. پس ماهیت لابشرط مقسمی یک جور بشرط شیء است اما به شرط لحاظ. پس امر خارجی را لحاظ می‌کنید و بعد می‌گویید حالا که امر خارجی را لحاظ کردم نسبت به آن لحاظم سه حالت دارد. و لذا

[4) لابشرط قسمی] در لابشرط قسمی، یکی لحاظ امر خارجی است، و یکی عدم لحاظ وجود و عدم آن امر خارجی. پس در لابشرط قسمی، نسبت به امر خارجی، لحاظ شده اصل ارتباطش با امر خارجی، اما نسبت به وجود یا عدمش لحاظی نشده است. در خود لحاظ لابشرط قسمی، بحثهایی دارند که می‌گفتند دو جور است گاهی بشرط اطلاق است گاهی بشرط اطلاق نیست. می‌گفتند اینکه می‌گویید لابشرط یجتمع مع الف شرط، اگر شرطش اطلاق باشد که لایجتمع. [اشکال] این هم با توجه به این فرضها معلوم می‌شود. شرط اطلاق، شرطش ماهیت مهمله ثانیه است، یعنی شرط کردید که وجود و عدمش هیچکدام با او نباشد. برمی‌گردد به طبیعت من حیث هی، یعنی ماهیت بشرط لا از وجود و عدم است، که یجتمع مع الف شرط.

[البته دو قسم دیگر هم داریم که چون با موارد فوق خلط نمی‌شود اشاره‌ای به آنها نشد؛ یعنی:

(5) ماهیت بشرط لا

(6) ماهیت بشرط شیء]

تفاوت جمع شدن با شرط و جمع شدن با شیء

تلمیذ: در واقع می‌گوییم یجتمع مع الف شرط یعنی نسبت به آن شیء لابشرط است.

پاسخ: دقت شود که می‌‌گوییم یجتمع مع الف شرط، نه یجتمع مع الف شیء. اگر لابشرط را طوری معنا کنید که با بشرط شیء هم بسازد، می‌شود لابشرط مقسمی، اما اگر طوری لحاظش کنید که قسیم بشرط شیء باشد (بشرط الاطلاق) این یجتمع مع الف شیء است نه یجتمع مع الف شرط؛ لذاست که به نظر می‌رسد این تقسیم درون لابشرط قسمی مسامحی است و ناشی از بی‌توجهی به همان ماهیت مهمله است. یعنی اگر از اول شرط لحاظ را با شرط شیء جدا کنیم و جلو بیاییم، می‌بینیم محتاج نیستیم که بگوییم این بشرط اطلاق است یا لابشرط اطلاق، و هرکدام اینها جای خود را پیدا کرده و تفسیر روشن و نیز مصداق روشنی خواهد داشت. در بحثهای اصولی خیلی وقتها از این ماهیت مهمله غافل می‌شوند و فقط می‌گویند بشرط لا، بشرط شیء و لابشرط، و لابشرط مقسمی. حتی برخی لابشرط مقسمی را هم قبول ندارند. مثلا در تعلیقه نهایه، [استاد مصباح یزدی] لابشرط مقسمی را منکر می‌شوند و می‌گویند فقط سه چیز داریم بشرط لا، بشرط شیء و لابشرط. بنده در درس نهایه که ایشان مشغول نوشتن تعلیقه بودند یادم هست که ایشان این را می‌گفتند. ما که آن موقع اصول مباحثه می‌کردیم حرف من این بود که نه تنها لابشرط مقسمی داریم، بلکه حرف مرحوم مظفر درست است که ماهیت مهمله هم داریم، و بلکه مرحوم مظفر هم بین ماهیت مهمله اولی و ثانیه هم تفاوت نگذاشته است. ماهیت مهمله اولی حرف اصلی را می‌زند و حتی بشرط لا از لحاظ هم نیست، در حالی که ایشان می‌گفتند بشرط قصر النظر علی ذاتها. این مهمله ثانیه است. حال آنکه حرف اول را در وضع و خیلی جاهای دیگر ماهیت مهمله اولی می‌زند، یعنی خود ماهیت، اینکه لحاظی را ذهن آگاهانه یا ناآگاهانه به ماهیت ربط دهد ربطی به اصل الطبیعه ندارد.

ماهیت مهمله یعنی طبیعت در مقام نفس‌الامر

تلمیذ: آیا این همان مقام نفس‌الامری طبایع است؟ موطن طبایع؟

پاسخ: بله،. موطن طبایع به معنایی که به طبیعت نفس‌الامری برمی‌گردد. اما اینکه حالا ذهن  اینها را چگونه نگاه می‌کند، بحث دیگری است.

تلمیذ: آیا می‌توان گفت این چند مدل که فرمودید، نحوه نگاه کردن ذهن است به طبایع؟

پاسخ: بله. ذهن نگاهی می‌کند بشرط لا، نگاهی می‌کند لابشرط و ... . اما آن بحثی که قبلا عرض شد که از ترکیب چند تا طبیعت، یک نگاه توحدی می‌کند و یک طبیعت می‌شود؛ این نگاه مقوم آن طبیعت است و غیر از این لحاظهایی است که اینجا بحث شد. اگر آن نباشد اصلا در ذهن ما طبیعتی نمی‌آید. به وسیله توحد تمرکز او، طبیعتی حاصل می‌شود. حالا که طبیعتی پدید آمد حالا این می‌شود طبیعت مهمله اولی، و ورای اینکه متکون شد لحاظ دیگری، بشرط لای از لحاظ، بشرط لای از یک شیء، لابشرط از یک شیء، بشرط یک شیء، بشرط لحاظ ذاتیات او فقط، بشرط لحاظ ذاتیات او مع خارج ذات او، همه اینها بعد پیدا می‌شود.

امکان لحاظهای فوق در همه اقسام طبایع (بسیطه، مرکبه و اعتباریه)

تلمیذ: این توحد توجه که فرمودید فقط در طبایع مرکب است یا در طبایع اعتباریه هم همین نحو توحد توجه در کار است؟

پاسخ: در اعتباریات، توحد توجه قبلا صورت گرفته است. ذهن تنها کاری که می‌کند فقط آن دایره بزرگتر را فرض کردن است. حرف محقق اصفهانی در اینجا بود که مهم و درست بود. یعنی مقوله‌ای هست تکوینی، که کارها در آنجا صورت گرفته، او می‌آید و ادای آن را اینجا درمی‌آورد.

تلمیذ: آیا می‌توان گفت تمام این لحاظها هم در طبیعت بسیطه، هم در طبیعت مرکبه، و هم در طبیعت اعتباریه پیاده می‌شود؟

پاسخ: بله. مثلا یکبار می‌گوییم به غیرش نگاه نکن، بشرط لا از نظر به غیر. یکبار همین را هم ندارد، می‌شو.د مهمله. این را قبلا در برگه‌ای نوشته بودم. اقسام متعددی بود که رئوس مطلبش همین بود که الان عرض شد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ