سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همنشینی با حکیمان، زندگی بخش خردها و درمان جانهاست . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 93 اردیبهشت 14 , ساعت 11:0 صبح

باسمه تعالی    

26. تحلیلی بیشتر درباره عرف

موضوع بحث جلسات قبل درباره عرف و مسائل مربوط به آن بود. برخی سوالات مطرح شده که ابتدا به این سوالات بپردازیم.

[مبادی عرف]

1) مبادی عرف چیست؟ آیا عرف یک چیز فردی است یا اجتماعی؛ یعنی معروفی است که هر کسی خودش با مراجعه به درونش بتواند تشخیص دهد یا حتما ملزم است به بیرون نگاه کند و سراغ دیگران برود.

پاسخ: به نظر می‌رسد که در مورد عرف، اگر انسان، لو خلی و عقله و نفسه، لم یحکم؛ یعنی باید برود بیرون را نگاه کند. عرف یعنی ما یعرف، اما مبادی این چگونه است؟ مبادیش جاهای مختلف است. ما بنایمان آن است که عرفی که مبادیش همان درک و عقل و حکمت خدادادی باشد، محل بحث است؛ اما مثلا گاهی پشتوانه‌اش یک آداب و رسوم است که مثلا یک زمان با پشتوانه زور یک حاکم مستبد شروع شده و بعد از 200 سال چنان مستقر شده است که اغلب افراد خبر ندارند اما اگر کسی پی‌جویی کند، می‌فهمد که شروعش با آن اقدام حاکم بوده است. البته اگر آن پشتوانه حکیمانه بودن برای عرف باشد، اگر این آداب و رسوم غیر حکیمانه باشد عرف کم کم آن را تغییر می‌دهد و به نحوی که مثلا ظالمانه باشد نمی‌گذارد باقی بماند. اما به هر حال در عرف باید به غیر خودمان مراجعه کنیم.

[تقسیم عرف به: درک عرفی در مفاهیم و مصادیق؛ و عملکرد عرفی در سیره عقلا]

2) آیا عرف انحصار دارد به درک مفاهیم و تطبیق بر مصادیق، و عملکرد عقلا؛ یا حالت سومی هم می‌شود در نظر گرفت؟

پاسخ: این تقسیم خوبی است که بگوییم گاهی عرف ناظر به درک است؛ یعنی با درک عرفی مواجهیم که حالا می‌تواند درک مفاهیم باشد یا تطبیق مفهوم بر مصداق؛ گاهی از سنخ سیره و عملکرد است، یعنی جایی که از کسر و انکسار مجموع مصالح و مفاسد عملکردی در عرف مستقر می‌شود. اما اینکه آیا انحصار است یا شق سومی هم فرض دارد، فعلا چیزی به ذهنم نمی‌رسد.

[معنا و معیار «نوع» در عرف (عرف نوعی)]

3) آیا وقتی می‌گویند معیار درک عرفی، نوع است، آیا درک نوعی از راه کمیت شناخته می‌شود؟

پاسخ: نوع در عرف، یعنی غلبه شرایط درونی و بیرونی؛ و محور را نباید کمیت قرار داد. مثلا اگر جامعه 100 نفر باشد، معیار عرف لزوما این نیست که 80 نفر امری را قبول داشته باشند؛ بلکه باید دید مجموعه شرایط درونی و بیرونی آنها این را در آن جامعه مستقر می‌کند یا خیر. مثلا ممکن است این 80 نفر اگر خودشان بودند یک طوری عمل می‌کردند اما یک شخصیتی در بین آنها هست که مشار الیه است و اینها چشمشان به دهان اوست و شرایط روحیشان طوری است که اگر او چیزی را بگوید اینها به آن سمت می‌روند. پس غلبه همیشه بر اساس تعداد کمی نیست، بلکه غلبه، به غلبه شرایط درونی و بیرونی است

سوال: ظاهرا در اینجا کمیت هست، اما اینکه پشتوانه کمیت چه باشد مد نظر شماست؛ یعنی اگر همین آدمی که مقبولیت دارد چیزی بگوید که اغلب نپذیرند، باز آن مساله عرف نمی شود.

پاسخ: ما هم غلبه را مطرح کردیم؛ اما محور را نباید کمیت و شماره قرار دهید؛ بلکه غلبه شرایط درونی و بیرونی است اگر محور را کمیت قرار دهید با مشکل مواجه خواهید شد.

سوال: منظور شما این است که گاهی [مثلا به خاطر تبلیغات] 51 درصد به یک سمت می‌روند یا مثلا 70-80 درصد یک طور می‌شوند اما 20-30 درصد بقیه به سمت دیگری می‌روند؛ و اینجا لزوما آن 70-80 درصد عرف نیست؟

پاسخ: اگر ما از عرف سخن می‌گوییم، مقابلش اصلا این اعدادی که شما مطرح کردید نمی‌تواند باشد. مقابل عرف، حداکثر یکی دو درصد است، نه 20-30 درصد. مثلا وقتی به شخص وسواسی می‌گوییم به عرف مراجعه کن، اگر 20 درصد جامعه مثل او باشند که این رفتارش خلاف عرف نیست. گویی در اینجا دو عرف پیدا شده است. یعنی اگر 20 درصد در یک وضعیتند پس شما با یک اقلیت مواجهید. این مدل بحث که کمیت را محور قرار می‌دهید این گونه دچار چالش می‌شود که گویی می‌توان در آن واحد دو عرف، یا چند عرف داشت. در حالی که این گونه نیست. دو یا چند عرف کنار هم معنا ندارد. در عرف باید درصد مخالف بقدری ناچیز باشد و عرف بقدری حاکم باشد که مخالف محکوم شود، نه اینکه مثلا 20 درصد جامعه آن طور باشد.

سوال: آیا اگر مطلبی 80 درصد بود و مخالفش 20 درصد نمی‌توان گفت ما دو عرف داریم؟

پاسخ: این می‌شود جزء مواردی که به لحاظ عرف مشکوک است، نه اینکه دوتا عرف داشته باشیم. یعنی از مواردی است که موضع عرف در قبال آن واضح نیست، نه اینکه دوتا عرف وجود دارد. دقت کنید که اولا قرار نیست همه مسائل را با  عرف حل کنیم و ثانیا در همه موارد [که به عرف ارجاع می‌شود] لزوما این گونه نیست که بتوان نظر عرف را احراز کرد.

[در ادامه پرسش و پاسخ طولانی‌ای درگرفت درباره اینکه آیا آنچه در جلسات قبل تحت عنوان عرف دقیق و غیر دقیق گفته شد، مصداق وجود دو عرف در یک عرصه نیست؛ که تبیین شد که خیر؛ بلکه عرف نادقیق جایی است که حیثیت موضوع را جدی نمی‌گیرد و همان عرف نادقیق اگر از زاویه‌ای برایش مطرح شود که حیثیت موضوع جدی شود مانند عرف دقیق رفتار خواهد کرد؛ در واقع عرف نادقیق، «موضع غیرجدی و غیرقابل اعتنایی است که در جامعه شیوع یافته است»]

[معیار در هنگام تفاوت عرف عام و خاص]

4) اگر در یک زمان عرف عام و خاص و اخص (مثلا عرف شهر و کشور و جهان) وجود داشته باشد، کدام ملاک است. سه مثال: اگر موضع عرف شهر و کشور و جهان در قبال مطرب دانستن، آلت قمار بودن شطرنج، و واحد مکیل و موزون تفاوت داشته باشد.

پاسخ: عرف امر مکانی نیست. این سه مثال هرکدام ناظر به یک مطلب متفاوت است. در مثال مطرب که اصلا معیار ایجاد حالت روحی و روانی طرب است. (در اینجا پرسش و پاسخ طولانی‌ای رخ داد که آیا ممکن است که این حالت روحی و روانی در یک منطقه و مثلا یک نژاد ایجاد شود و در یک منطقه نشود، و از نکته‌های مهمی که رد و بدل شد این بود که گاه بر اثر تکرار و مداومت، قدرت کنترل نفس بالا می‌رود و خفتِ حاصل از طرب را ظهور نمی‌دهد اما این خفت واقعا حاصل شده است؛ و اینکه بر اثر تکرار، ادعا شود که موسیقی‌ای که مطرب بوده دیگر مطرب نیست، قابل قبول نیست.)

در مورد شطرنج هم بحث کاربرد در منطقه است، نه روح عرف. اگر در اینجا عرف‌های مستقل وجود دارد، مانعی ندارد که حکمش در هر عرفی خاص خود شود؛ اما اگر به خاطر ارتباطات، عرف مستقلی وجود ندارد و وقتی مثلا در عرف شهر این را آلت قمار نمی‌دانند، در عین حال خبر دارند که در شهر دیگر یا در کشور، این آلت قمار است، در این موارد عرف مهیمن [= عرف عامتر] ملاک و معیار است.

[تلمیذ: آیا این ضابطه عمومیت دارد؟ مثلا در اینکه ماهی اوزون‌برون فلس دارد یا خیر، عرف ماهیگیران آنچه ماهی دارد را فلس نمی‌دانند اما عرف متخصصان زیست‌شناسی، آنچه این ماهی دارد را فلس می‌دانند. کدام ملاک است؟ استاد: باید دید اگر ماهیگیران هم بر حرفهای تخصصی اطلاع یابند تصدیق می‌کنند یا خیر]

(در پرسش و پاسخ این بحث تذکر مهمی داده شد که گاهی واقعا شیء هنوز آلت قمار است، اما به خاطر مثلا سیطره فرهنگی که اجازه قمار نمی‌دهد چیزی شبیه تقیه انجام می دهندو مثلا ادعا می‌شود که در اینجا دیگر آلت قمار نیست. اینها محل بحث ما نیست؛ یعنی این گونه موارد واقعا از آلت قمار بودن خارج نشده؛ بحث در جایی است که واقعا و جدا از ملاحظات فرهنگی و اجتماعی خاص، دیگر چیزی که زمانی آلت قمار محسوب می‌شده، امروزه به عنوان یک ابزار مفید و دارای کارکردهای مفید قلمداد شود که عرف با دیدن آن اصلا ذهنش سراغ قمار نرود، بلکه سراغ این کاربرد جدید برود.)

در مورد مکیل و موزون هم اصلا از سنخ امور اعتباری‌ای نظیر بیع است که یک نحو اعتبار عقلا در کار است. (در اینجا هم بحثی شد درباره اینکه در مکیل و موزون کدام اصل بوده، که خلاصه‌اش این شد که در قدیم، اصل موزون بوده و مکیل را بر اساس موزون اندازه می‌گرفتند و آن را اضبط می‌دانستند اما امروزه مکیل را اضبط می‌دانند و مکیل پشتوانه موزون شده است.)

[ضرورت امضاء یا عدم ردع شارع برای اعتبار یافتن عرف]

5) آیا در عرفی که امروزه پیدا شده، امضای شارع لازم است؟

پاسخ: یک بحثی داشتیم که شک می‌کنیم که این عرفی که الان هست، زمان شارع هم بوده یا نه، که بحث استصحاب قهقرایی مطرح شد. اما اینجا موردی است که قطع داریم که زمان شارع نبوده و الان پیدا شده است. چنین مواردی نه تنها امضای شارع بلکه بحث عدم ردع شارع هم به کار نمی‌آید زیرا بحث امضا و عدم ردع در جایی است که در مرآی و مسمع شارع بوده باشد نه جایی که قطع داریم در مرآی و مسمع شارع نیست. در این موارد باید به عمومات دیگر نظیر اصالت الحلیه و ... مراجعه کرد.

[در ادامه جلسه مقداری از متن (ص151) مباحث‌الاصول خوانده و توضیح داده شد.]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ